به‌نام خدا
خدایا چه می‏شود ما را این شب، پر از رحمت و برکت، اما رسم مجنون شدن را نمی‏داینم، نمی‏دانیم که اگر لیلای عالم کاسه گدایی تو را می‏شکند . تو را دوست دارد و در انتظار یک نگاه پر از نیاز توست . شب قدر آمده است تا تویی که خسته عالم دنیایی، خسته بندگی تن شده‏ای . چنگ در ریسمان معنویت زنی و قرآن را که سرچشمه معنویات عالم است‏با زبان اشک بیارازی با زبانی که تحفه قدح بار است، با زبانی که کیمیای جلای دل است . آن محبوبه‏ای که شنزار گونه‏های عاشقان را آبیاری می‏کند تا نهال خوف و رجا در آن برویاند .شبنمی که اگر لیلای مجنون، گوشه چشمیبر آن کند همه گناهانت اگر به عدد ستارگان آسمان باشد آمرزیده می‏شود . آری باید این اشک‏ها را تحفه قدم او کرد .لطیفا! حال که در رحمتت را به روی ضعیفان و ثروتمندان معنویت گشوده‏ای و حال که من ناچیز قلب رمضان را که با شستن خون در رگها جاری می‏کند در آغوش خود می‏فشارم . چگونه می‏شود این عاشقی که در دام بلای دوست گرفتار است‏به خود واگذاری؟چگونه می‏شود آن حال و هوای شبهای قدر را از من بستانی تا در این بحر فانی دست و پا زنم . . .
چگونه؟ !ای الهه ناز! با همه نیاز، به درگاه تو آمده‏ام تا قلم عفو بر در دریای گناهانم بکشی که که با دیدگانی پاک به زیارت آقا حجة بن الحسن (عج) برسم .
ای محرم راز! با دل پر سوز و گداز، آمده‏ام تا به شب قدر حلقه گمشده انسانیتم را بیابم که مگر سالک راه تو شوم . ای خدای بی نیاز! با عطش و عشق و نیاز آمده‏ام تا به حق بهترین بندگانت، به حق سید رسولانت و به حق ناله‏های عصمت عالم ما را هم رنگی الهی بزنی تا خدایی خدایی شویم .