به‌نام خدا
علی (ع) در سجده بود
که صفوف فرشتگان، به هم ریخت و ناگاه، تلفیقی از ترنم و باران سرخ عشق، بر سجاده باریدن گرفت.فزتُ و ربِّ الکعبه! رد معطر خونی، محراب را طی کرد. علی این چنین خود را برای ملاقات با محبوب، خضاب می‌کرد تا در اساس‌نامه عشق، قانون تازه‌ای نوشته شود. وفاداری درد به مولا، بیشتر از وفاداری کوفیان بود، این را صبح نوزدهم می داند که عاشقان، مشق شب را همان سحرگاه می نویسند و امضا می کنند.و از آن روز به بعد، پشت تمام محراب‌های عالم شکست تا عشق از سمت پریشانی شب پرواز کند. یا علی! قلبمان تاریک است؛ تکلیف دل‌هایمان را روشن کن! پایان تمام گریه‌هایم سکوت می کنم تا در من بوزی ای آنکه شب‌های قدر، در فرصت میان جراحت و پرواز تو بنا شده‌اند! از تو برای بخشودگی خویش، آبرو می‌طلبم و می‌دانم در آن زمان که نامت را نیز بر زبان نمی آورم، خودت آه می‌شوی تا اجابتم کنی.شب‌پرستان که جمهوری آیینه و آب را تاب نمی‌آوردند، همراز چاه‌های کوفه را به تکبیرة‌الاحرامی سرخ پیوند دادند تا مزار زهرا علیهاالسلام ، دوباره بی‌زائر شود و کودکان چشم‌انتظار، نه از گرسنگی، که از دوری رویت بی‌قراری کنند. پیام کفش‌های وصله‌دارت، قوانین شرافت را منقلب کرد؛ آنجا که استخوان گلوی تو، تفهیم عدالت را برای کوفیان ناممکن کرده بود. «چگونه شمشیری زهرآگین، پیشانی بلند تو ـ این کتاب خداوند را از هم می گشاید؟ چگونه می توان به شمشیری، دریایی را شکافت؟»