به‌نام خدا
آی آدمها، که در ساحل نشسته شاد و خندانید،  یک نفر در آب دارد می‌سپارد جان. یک نفر دارد که دست و پای دائم می‌زند روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید...یک نفر در آب دارد می‌کند بیهوده جان، قربان. آی آدمها که در ساحل بساط دلگشا دارید،  نان به سفره جامه تان بر تن، یک نفر در آب می‌خواهد شما را  موج سنگین را به دست خسته می کوبد.
این روزها وقتی دم افطار می رسیم خونه می‌بینیم سفره افطار پهنه با همه طول و تفسیرش. غافل از اینکه در نزدیکی ما کودکی در گل و لای دست و پا می‌زند و مسمان‌نماها جان‌کندنش را به نظاره نشسته‌اند. کودکی که تا دیروز فقط بازی می‌کرد با عروسکهایش. از همه دوستانم که ضجه این کودکان را شنیدند تمنا می‌کنم بپاخیزند که این حادثه می‌تواند هر آینه در کمین ما باشد. امروز پاکستان ندای یا ایهالمسلون را سرداده است. همت ما را می‌طلبد. برادرم نمی‌دانم صدایم به جایی می‌رسد یا نه . با همه وجودم نعره می‌زنم صبرتان باد.