«عنکبوت صبر» تارش پاره شده آقا. از «ثور غیبت» بیرون بیا. رحمی کن به ما. گناه داریم. ما طفل معصوم بشریتیم و بی‌تو که آقای مایی، چون می‌مانیم به کودکان یتیم. آینه تویی و ما بی‌تو، دل‌مان برای خودمان تنگ می‌شود و آدینه تویی و جمعه‌های ما خسته‌اند از جمله‌های تکراری غیبت. کوچ کرده‌ای از کوچه ظهور و بی‌تو چه سخت می‌گذرد روزگار ماه. دیرکنی، می‌ترسم عادت کند پرستو به هجرت و عشق به پاییز و آدمی به غیبت. دیر کنی، شب‌پرستی تبدیل به مد روز می‌شود و فردا خلاصه در امروز می‌شود. دیرکنی، یاس بوی یأس می‌گیرد و لاله پرپر می‌شود و شقایق دلش می‌گیرد. زودتر بیا آقا. پژمرده شد بال پروانه و شکست دل شمع، از بس نیامدی. سینه ستاره‌ها آتش گرفته است و آه ماه بالا گرفته. زودتر بیا آقا. ای سید و مولای ما، زودتر بیا. این همه ریسه را به عشق تو کشیده‌ایم و کودک گردوفروش فکر می‌کند اگر تو بیایی، روزگارش بهتر می‌شود. زودتر بیا آقا. ما طفل معصوم بشریتیم. گناه داریم. دست‌مان به جایی بند نیست. صدای‌مان به جایی نمی‌رسد. زودتر بیا آقا. تو هرچه بگذرد، جوان می‌مانی. ما داریم پیر می‌شویم و زود به زود دیر می‌شویم. زودتر بیا آقا. عجله کن. اینجا آخرالزمان است اما خبری از امام زمان نیست.
به دلم افتاده آقا می‌آید. دیگر خبری در راه نیست؛ مردی در راه است؛ از کوچه پس کوچه‌های روزگار. تو ای امام آخرالزمان، خواهی آمد به زودی. به زودی زود و لبخند را آشتی خواهی داد با لب پا برهنه‌ها.
                                                                                                                                                                                          حسین قدیانی