به‌نام خدا

خداوندا مرغ ناچیز و محبوس در قفس ، چشم به تو دوخته و با لرزاندن بالهای ظریفش آماده‌ی حرکت به سوی توست ، اما نه برای اینکه از قفس تن پرواز کند و درجهان پهناور هستی بال و پر بگشاید ، نه ، زیرا زمین و آسمان با آن همه پهناوری ، جز قفس بزرگ‌تری برای این پرنده ی شیدا نیست. او می‌خواهد آغوش بارگاه بی‌نهایتت را باز کنی و او را به سوی خود بخوانی . بارالها کاش وجودمان را یارای درک مهمانی تو بود. خدایا کاش این نفس سرکشمان را با شیطان به بند می‌کشیدی شیطان در بند است ، از جور این نفس کجا فرار باید ؟بار الها به هرکس میوه‌ی سنگین عشق می‌دهی شاخه‌ی وجودش را می‌شکنی تو خود مرهم این شاخه‌های شکسته باش دلگیریمان را شفا ببخش تا با دلی آرام قدم بر ضیافت عظیمت گذاریم .